کد مطلب:318401 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:220

گفتار دوم




اجتهاد و تقلید و انتظار ظهور

مقدمه



برای رهایی از «سیاست گریزی و سكوت» كه به خاطر استراتژی بقا اتخاذ شده بود، و توجه به شرایط حاكم در دوران استبداد رضاخانی و اسلام ستیزی او از یك سو و از طرف دیگر نوپا بودن حوزه علمیه قم در آن دوران، و صدماتی كه حوزه علمیه قم متحمل شد؛ به گونه ای كه طلاب مشغول به تحصیل در سال 1320 به 300 نفر تقلیل یافته بودند و در حالی كه پس از شهریور 1320 و با تبعید رضاشاه و با توجه به بی تجربه و جوان بودن محمدرضا شاه و اشغال ایران توسط متفقین، عرصه برای گروه های سیاسی - اجتماعی فراهم آمد، ولی حوزه علمیه قم به خاطر شدت سركوبی آن توسط رضاخان، قادر به ورود به صحنه سیاست نبود.(1) اوایل دوران زعامت آیت الله بروجردی نیز جمعیت طلاب از دوهزار نفر تجاوز نمی كرد كه با وضعی متزلزل به سر می بردند؛ به طوری كه هر لحظه بیم متلاشی شدن حوزه علمیه قم می رفت.(2)



انتخاب استراتژی بقا، در زمینه های مختلف مؤثر و ثمربخش بود. مهم تر ازهمه با حفظ و پابرجا بودن حوزه علمیه قم و مهیا ساختن امكانات و گسترشكمی و كیفی آن، جوانانی برای تحصیل علوم دینی جذب شدند و زمینه های پایداری و بقای حوزه علمیه قم از جهات گوناگون در حد ممكن مهیا شد كه آماده شدن این زمینه ها، در فراهم آوردن گفتمان «مبارزه عملی برای تحقق حكومت اسلامی» سهمبه سزایی داشت.



برای پشت سر نهادن گفتمان «سیاست گریزی» و تحقق گفتمان «مبارزه عملی برای تحقق حكومت اسلامی» ارائه تفسیر جدیدی از برخی از مقولات سیاسی شیعه ضروری به نظر می رسید كه به مواردی از آن در این فصل پرداخته می شود.



1. اجتهاد و تقلید



پا نهادن یك ملت به صحنه مبارزه و ایستادگی در برابر قدرت حاكم، یا رهین رشد و آگاهی عمومی و قدرت تصمیم گیری جمعی آن ملت است و یا مدیون رهبری پیشوایانی عالم، مدبر، شجاع و قابل اعتماد خواهد بود. جوامع مذهبی به ویژه مسلمانان در امور دینی وظیفه خود را پیروی و تقلید از مفتیان و مراجع تقلید دانسته، بار مسئولیت را از دوش خود بر می دارند. در این جوامع، همواره این پتانسیل موجود است كه مسایل سیاسی اجتماعی نیز رنگ مذهب به خود گیرد و مردم همچون دیگر امور دینی، به انجام آن مبادرت ورزند. از این رو، اغلب اندیشه در تشخیص مصالح و تكلیف را به رهبران دینی واگذار می كنند. نقش آفرینی آنان موجب اعتماد و مقاومت مردم تا نیل به نتیجه می گردد.



بنابراین، «اصل اجتهاد در اسلام گره گشای نیازها و مسایل جدید است و راه را برای شكوفایی بنیادهای فكری و اجتماعی اسلام و گسترش تعالیم آن باز می كند و دین را با تحرك و تازگی، با حفظ اصالت الهی آن، نگه می دارد».(3) اجتهاد در لغت، تمام توان و نیروی خود را به كارگرفتن برای به دست آوردن چیزی است.(4)



شهید مطهری اجتهاد را یك مفهوم نسبی می داند كه در طول زمان تحول و تكامل می یابد و هر عصر و زمانی بینش و درك مخصوص به خود را اقتضا می كند. و این امر، بدان جهت است كه از طرفی منابع اسلامی قابلیت و استعداد پایان ناپذیری برای تحقیق و كشف دارند و از سویی با تكامل طبیعی علوم و افكار بشری رو به رو هستند. از این رو، اجتهاد یكی از ضروریات دنیای امروز است؛ چرا كه جهان اسلام بیش از هر وقت دیگر نیازمند یك نهضت قانونگذاری است كه با دید وسیع و نو و همه جانبه از عمق تعلیمات اسلامی ریشه می گیرد.



مطهری یكی از معجزات اسلام را خاصیت اجتهاد، و آن را از اهم وظایفو مسئولیتهای علمای امت و از شرایط جاویدان ماندن اسلام می داند.(5)



دكتر شریعتی نیز با تعابیر رسا و بلند خویش، مؤید همین مضمون است. وی بر این عقیده بود: عاملی كه حركت روح اسلامی را در مسیر زمان سد كرد و فرهنگ و بینش اسلامی را كهنه و متحجر ساخت، مرگ روح اجتهاد است. اجتهاد دروازه ای بود بر مدینه روح و فرهنگ مذهبی كه قافله زمان از آن گذر داشت و دری بر دارالعلم اسلامی بود كه همواره هوای تازه به درون می آورد. بنابراین، اجتهاد عامل بزرگ حیات و حركت و نوسازی همیشگی فرهنگ است.



امام خمینی قدس سره به عنوان یك مجتهد نواندیش و یك فقیه نوپرداز، فقه را از چارچوبهای محصور كننده، رها كرد و با تلاش پیگیر و كوشش فراوان، جو غالب را برهم زد و با شجاعت علمی و توان فكری و نیروی اندیشه و قوت بیان و سنت تقلید از شیوه های اجتهادی رایج، محدودیت به كارگیری آن را در منابع شناخت درهم شكست، و شیوه نوین استنباطی و توسعه به كارگیری آن را جایگزین كرد و با این كار توانست روح تازه ای در كالبد فقه اجتهادی شیعه بدمد و خصیصه كاربردی آن را تا حد زیادی افزایش دهد.(6)



كلمه اجتهاد در فقه اسلامی به معنای تلاش و كوشش آزاد و مستقل است كه مجتهدان، آن را برای تكامل و گسترش فقه از نظر مصادیق در منابع و پایه های شناخت و ادله معتبر شرعی به كار می گیرند.(7) در تفاوت بین اجتهاد مصطلح یا رایج، با اجتهادی كه در مسایل سیاسی - اجتماعی نقش آفرین است، باید گفت: در اجتهاد رایج تنها مسایل و فروعات فقهی مدّنظر بوده و مسایل كلی جامعه مورد غفلت واقع می گردد. از این رو، در عصر حاضر با تحولات پی درپی، آن چنین اجتهادی پاسخ گو نخواهد بود.



پیش از انقلاب، آنچه می توانست آفتی برای اسلام و روحانیت قلمداد شود، بسنده كردن به شیوه اجتهاد معمول بود كه وظیفه ای برای علما و مراجع در ورود به مسایل سیاسی - اجتماعی قائل نبود، این مسئله به حدی بین عوام و روحانیت جا گرفته بود كه آیت الله كاشانی از آن جهت كه وظیفه خویش می داند، در مسایل سیاسی - اجتماعی صاحب نظر باشد و در رفع مشكلات جامعه مسلمانان تلاش كند و با بیگانگان بستیزد، مجبور می شود با همه لیاقتهای خود، از قبول مرجعیت فاصله بگیرد. امام قدس سره تلاش خود را از زمان آیت الله بروجردی شروع نمود تا اجتهاد و مرجعیت را متوجه فقه سیاسی و اجتماعی نماید. كوشش امام در زمان آیت الله بروجردی چندان مؤثر نیفتاد و آن مرجع ورود به مسایل سیاسی و موضع گیری در آن را به مصلحت نمی دانست. با رحلت آیت الله بروجردی امام خود مسایل سیاسی كشور و جامعه را با درایت دنبال می نمود و رسماً از مراجع وقت درخواست كرد كه به موضع گیری بپردازند و همان گونه كه در مسایل عبادی و فقهی تكالیف مردم بیان می شد، در امور جاری كشور نیز مردم را مكلف می نمود و آنان را به ایستادگی در برابر تصمیمات و لوایح خلاف مصالح اسلام و كشور وا می داشت؛ گرچه برخی مراجع، امام را به تندروی متهم می كردند و صدور اعلامیه های پی درپی و موضع گیریهای ایشان را در شأن علما نمی دانستند.(8)



به هر حال، مردم كم كم امام را به عنوان مرجعی مبارز پذیرفته، و همان گونه كه در مسایل فردی، خود را مقلد و تابع او می دانستند، در مسایل سیاسی نیز وظیفه خود می دانستند كه به اجتهادات و نظرات وی عمل كنند و از مواضع او دفاع كنند و این امر تا جایی گسترش یافت كه در میان بسیاری از علما و اقشار مختلف مردم، تنها به مسایل فردی پرداختن، به عنوان نقص مرجعیت و كوتاهی در انجام وظیفه و نوعی محافظه كاری قلمداد می گشت. مردم آگاه و مسلمان خواهان آن بودند كه مراجع در مسایل سیاسی - اجتماعی نیز با اجتهادات خود و تشخیص مصالح به آنان رهنمود داده و وظایف آنان را بیان نمایند. این اندیشه به مرور زمان به ویژه در دهه های چهل و پنجاه به حدی رشد كرد كه حتی كسانی كه در مسایل فردی خود را مقلد دیگر مراجع می دانستند، در مسایل سیاسی - اجتماعی اجتهادات امام را طالب و پذیرا بودند.



بنابراین، امام با مواضع روشن و قاطع خویش كه براساس اجتهادات خویش با توجه به كتاب و سنت شكل می گرفت، اعتماد فوق العاده ای برای مردم ایجاد كرد و از آنان مقلدانی ساخته بود كه حاضر بودند برای انجام وظیفه و مسئولیتهای محوله، هرگونه فداكاری و رنج و شكنجه و شهادت را با آغوش باز بپذیرند. این پدیده امری بود كه رژیم نمی توانست با هیچ نوع تبلیغ و برخوردی با آن روبه رو گردد و نهایتاً نیروی اجتماعی لازم برای كنش انقلابی فراهم شد وبا معماری و رهبری امام خمینی قدس سره انقلاب اسلامی به نحو معجزه آسایی پیروز شد.



پس از انقلاب نیز امام عنایت خاصی بر این نوع اجتهاد مبذول داشتند و به مناسبتهای گوناگون علما و مراجع و مدرسین حوزه های علمیه را در این رابطه مخاطب قرار می دادند و پرداختن به مسایل حكومتی و مسایل سیاسی - اجتماعی، توجه به زمان و مكان را در اجتهاد لازم دانسته و آنان را از غفلت نسبت به این موارد و اكتفا به فروع فقهی و عبادی بر حذر می داشتند و آن را جوابگو به مسایل معاصر جهان اسلام، نمی دانستند.(9)



امام، مجتهد را این گونه توصیف می كند:



«مجتهد باید به مسایل زمانه خود آگاهی داشته باشد... آشنایی به روشبرخورد با حیله ها و تزویرهای فرهنگ حاكم به جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادی... شناخت سیاستها و حتی سیاسیون و فرمولهای دیكته شده آنان و درك موقعیت و نقاط قوّت و ضعف دو قطب سرمایه داری و كمونیسم كه در حقیقت استراتژی حكومت بر جهان را ترسیم می كنند، از ویژگیهای یك مجتهد جامع است. یك مجتهد باید زیركی و هوش و فراست هدایت یك جامعه بزرگ اسلامی و حتی غیر اسلامی را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدی كه در خور شأن مجتهد است، واقعاً مدیر و مدبر باشد».(10)



2. انتظار ظهور و قرائتهای متضاد



در تفكر شیعی، انتظار موعود به عنوان یك اصل مسلم اعتقادی مطرح بوده و در بسیاری از روایات بر ضرورت انتظار قائم آل محمد(عج) تصریح شده است.(11) انتظار منجی موعود از سویی، عاملی برای پایداری و شكیبایی در برابر سختیها و مشكلات عصر غیبت، و از سوی دیگر، عاملی برای پویایی، تحرك و آماده باش همیشگی شیعیان است. براساس تعالیم ائمه معصومین علیهم السلام، منتظر باید هر لحظه آماده ظهور باشد و زندگی خود را چنان سامان دهد كه هر زمان اراده خدا به ظهور تعلق گرفت، بتواند با سربلندی در پیشگاه حجت خدا حاضر شود.(12)



بر هیچ كس پوشیده نیست كه «انتظار» جان مایه تفكر شیعی است؛ كلمه ای زیباكه همواره بر داشتهای گوناگون از آن عرضه شده. اگرچه مسلمانان و شیعیان درعصر غیبت، دعوت به «انتظار» شده اند و حتی آن را به عنوان برترین عبادت نیزمعرفی كرده اند؛ امّا در هیچ كجا و در هیچ روایتی سخنی درباره پذیرش صورتهای مختلف ظلم و بی عدالتی، و تن دادن به انفعال به میان نیامده؛(13) بلكه عدالت خواهان را از ناامیدی رهانیده، و آنان را به تحقق دادگری جهت تلاش در آن راستا امیدوار ساخته است.



«تمامی ادیان و مكاتب الهی به پیروان خود وعده داده اند كه دنیاروزی شاهد منجی خواهد شد كه با حضورش بساط ظلم و تعدی و طغیان برچیده و مردم از عدل و حق براساس معارف آسمانی بهره مند خواهند شد».(14)



در چگونگی انتظار دو دیدگاه عمده وجود دارد:



یكی دیدگاه منفی، كه انتظار را به مفهوم سكوت و سازش در برابر ظلم و ستم و گوشه گیری و انزوای سیاسی و ایجاد باور به آنكه دادگری و عدالت محصور در قیام منجی عالم است، می داند. بنابراین، هر حركتی - اگرچه به انگیزه دادگری و مبارزه با ظلم - قبل از ظهور حضرت مهدی(عج) باشد، كاری ابتر و مخالف انتظار و قیام كننده آن، طاغوت است.



این دیدگاه متعلق به جریان فكری محافظه كار از جمله انجمن حجتیه بود.



«انجمن در تمامی جزوات خود نه تنها از مبارزه با ستمكاران و تلاش و جدیت برای استقرار حكومت اسلامی مخصوصاً قبل از انقلاب سخنی به میان نیاورده، بلكه به عافیت جویی و راحت طلبی در قالب صبر، غمگین بودن در مفارقت حضرت و گریستن از دوری او، دعا برای تعجیل فرج بدون هیچ گونه انجام عملی جهت آماده سازی شرایط ظهورش تأكید می كرده است».(15)



آنان با تمسك به برخی احادیث و تحریف معانی و یا اخذ به ظاهر آن بدون توجه به شرایط زمان صدور، مقاصد خود را رنگ مذهبی می دادند.امام خمینی قدس سره دراین باره می فرماید:



«... با دو روایت ضعیف چه بساطی راه انداخته اند و آن را در مقابل قرآن قرار داده اند. قرآنی كه جدیت دارد بر ضد سلاطین قیام كنید و موسی را به قیام علیه سلاطین وا می دارد. علاوه بر قرآن مجید، روایات بسیاری درباره مبارزه با ستمگران و كسانی كه در دین تصرف می كنند، وارد شده است. تنبلها اینها را كنار گذاشته اند، آن دو روایت ضعیف را كه شاید وعاظ السلاطین جعل كرده اند، در دست گرفته، مستند قرار داده اند كه باید با سلاطین ساخت و درباری شد».(16)



این گروه به چند دسته روایات تمسك می كنند: یك دسته روایاتی است كه شیعیان را به سكوت فرا می خواند. به مقتضای این احادیث شیعه در زمان غیبت در مقابل مفاسد اجتماعی وظیفه ای ندارد. دسته دیگر، روایاتی است كه هر قیامی قبل از ظهور حضرت مهدی(عج) باطل است و هر پرچمی قبل از قیام امام زمان(عج) برافراشته گردد، صاحب آن طاغوت است.(17) این گروه، با معیار قرار دادن ظواهر این روایات می گویند: نه تنها ما در مقابل مفاسد اجتماعی وظیفه ای نداریم، بلكه هرگونه اقدامی كه قبل از ظهور امام زمان(عج) صورت گیرد، حرام، نامشروع و محكوم به شكست است. و با این دیدگاه، هرگونه دخالت در سیاست را رد می كنند، و در توجیه مفاسد و جنایات ستمكران و رژیمها به احادیث علامات ظهور استناد می كنند كه زمان ظهور، زمین از ظلم و جور پر است(18) و مبارزه با ظلم و جور را دور كردن جامعه از بروز این علامت می دانند. بنابراین، وظیفه خود می دانند حداقل در مقابل مفاسد سكوت كنند تا گسترش یابد و زمین را فراگیرد و امام(عج) ظهور كند.



در جواب این روایات، نخست باید به شرایط زمانی آن نگریست، ظلم و جور بنی امیه و بنی عباس در برهه های مختلف نسبت به مخالفان به ویژه شیعیان و قتلو شكنجه و تعقیب آنان به حدی رسیده بود كه گمان می كردند، به زودی امامزمان(عج) قیام خواهد كرد و این امر باعث شده بود كه با اندك آمادگی مخالفتخویش را آشكار سازند. زیر پرچم هر كسی كه ادعای مهدویت و یا رابطه و نیابتاز مهدی موعود می كرد، به قیام دست زنند و این امر سبب شد تا گروهی از شیعیان مخلص و فداكار نیز به اقدامهای نا به هنگام و شتاب زده دست بزنند كه به زیانشیعه تمام و سبب شهادت گروه زیادی از شیعیان و بهانه ای برای اعمالفشار بیشتر بر امامان علیهم السلام و شیعیان توسط حاكمان جور می گردید. از سویی،برخی اصحاب هنگامی كه مودّت عموم مردم را نسبت به اهل بیت مشاهده می كردند، از ائمه درخواست می كردند تا قیام كنند. بنابراین، غالب این روایات ناظر براین امور است و اشاره به فراهم نبودن شرایط و عدم آمادگی كامل پیروان ائمه دارد.(19)



امام خمینی قدس سره در رد این نظر كه با تمسك به روایات بطلان قیام قبل از ظهور، هرگونه نهی از منكر و ایستادگی در برابر رژیم شاه را رد می كردند، می فرماید:



«یك دسته دیگری بودند كه می گفتند كه هر حكومتی اگر در زمان غیبت محقق بشود، این حكومت باطل است و برخلاف اسلام است. آنها مغرور بودند، آنهایی كه بازیگر نبودند، مغرور بودند به بعضی روایاتی كهوارد شده است بر این امر كه هر عَلَمی بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن عَلَم، عَلَم باطل است... در صورتی كه آن روایات (بیانگر آن است) كه هر كس علم بلند كند، علم مهدی به عنوان مهدویت بلند كند، (باطل است). حالا ما فرض می كنیم كه همچو روایاتی باشد، آیا معنایش این است كه ما تكلیفمان دیگر ساقط است، یعنی خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن نیست».(20)



در جایی دیگر امام با مقایسه تكالیف اجتماعی و فردی، می فرماید:



«نگویید بگذار تا امام زمان(عج) بیاید، شما نماز را هیچ وقت می گذارید تا وقتی امام زمان آمد، بخوانید؟ حفظ اسلام واجب تر از نماز است. منطق حاكم خمین را نداشته باشید كه می گفت: باید معاصی را رواج داد تا امام زمان(عج) بیاید. اگر معصیت رواج پیدا كند، حضرت ظهور نمی كند. اینجا ننشینید فقط مباحثه كنید».(21)



بنابراین، امام انتظار ظهور را مخصص تكالیف الهی نمی داند و می فرماید: «البته انقلاب كلی اش با ظهور امام زمان سلام الله علیه است، ولی خوب ما تكلیف داریم. این درست است، اما ما تكلیف داریم».(22)



امام خمینی قدس سره پیش از انقلاب در كتاب «ولایت فقیه» به احادیث متعددی در زمینه وظیفه اجتماعی - سیاسی فقها، استناد می كند كه از جمله: «... الفقهاء حصون الاسلام حصن سور المدینة لها...»(23) می باشد. در تبیین حدیث می گوید:



«... اگر فقیه كنج منزل بنشیند و در هیچ امری از امور دخالت نكند، نه قوانین اسلام را حفظ كند، نه احكام اسلام را نشر دهد، نه دخالت در امور اجتماعی مسلمانان كند و نه اهتمام به امور مسلمین داشته باشد، به او «حصن الاسلام» گفته می شود؟ او حافظ اسلام است؟... این كه فرموده اند: «فقها حصون اسلام اند»، یعنی مكلف اند اسلام را حفظ كنند و زمینه ای را فراهم آورند كه بتوانند حافظ اسلام باشند. و این از اهم واجبات است و از واجبات مطلق می باشد نه مشروط. و از جاهایی است كه فقهای اسلام باید دنبالش بروند، حوزه های دینی باید به فكر باشند و خود را مجهز به تشكیلات و لوازم و قدرتی كنند كه بتوانند اسلام را به تمام معنی نگهبانی كنند، همان گونه كه خود رسول اكرم صلی الله علیه وآله و ائمه علیهم السلام حافظ اسلام بودند و عقاید و احكام و نظامات اسلام را به تمام معنی حفظ می كردند».(24)



در پی همین تبیین است كه امام دیدگاه كسانی كه انتظار را به معنی رفع تكلیف از خود در مسایل سیاسی - اجتماعی می دانند، تخطئه می كند.



امام، انتظار را به مفهوم انجام وظیفه و فراهم نمودن مقدمات ظهور می داند و این اندیشه بود كه علما و مردم را به تحرك واداشت تا به وظیفه خود كه نهی از منكر و قیام در برابر مفاسد رژیم بود، بپاخیزند و پیروز شوند و پس از پیروزی نیز همین اندیشه را تبلیغ می كند.



«ما همه انتظار فرج داریم و باید در این انتظار خدمت كنیم. انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و ما باید كوشش كنیم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پیدا كند و مقدمات ظهور ان شاءالله تهیه بشود».(25)



در جایی دیگر می فرماید:



«اكنون ما منتظران مقدم مباركش مكلف هستیم تا با تمام توان كوشش كنیم تا قانون عدل الهی را در این كشور ولی عصر(عج) حاكم كنیم».(26)



امام بر این باور بود كه آنچه ما منتظریم به دست امام زمان(عج) شكل گیرد، عدالتی است كه از نظر گستره و كیفیت، هیچ كدام از انبیای الهی نتوانسته اند آن را محقق كنند و فقط به دست او در زمان مناسبش صورت می پذیرد. لذا می فرماید:



«در زمان ظهور مهدی موعود(عج) كه خداوند ذخیره كرده است او را از باب اینكه كسی در اولین و آخرین این قدرت برایش نبوده است و فقط برای حضرت مهدی موعود بوده است كه تمام عالم را، عدالت را در تمام عالم گسترش بدهد و آن چیزی كه انبیا موفق نشدند به آن... آن كسی كه به این معنی موفق خواهد شد و عدالت را در تمام دنیا اجرا خواهد كرد، نه آن هم این عدالتی كه مردم عادی می فهمند كه فقط قضیه عدالت در زمین برای رفاه مردم باشد، بلكه عدالت در تمام مراتب انسانیت. انسان اگر هر انحرافی پیدا كند، انحراف عملی، انحراف روحی، انحراف عقلی، بر گرداندن این انحرافات را به معنای خودش این ایجاد عدالت است در انسان...».(27)



این دیدگاه مثبت از انتظار، می تواند همواره برای منتظران تحرك زا و آرمان مطلوب باشد. و چنین تفسیری از انتظار، متناسب با گفتمان مبارزه عملی برای تحقق حكومت اسلامی است.

1. عبدالوهاب فراتي، درآمدي بر ريشه هاي انقلاب اسلامي، قم: معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي، 1376، ص 132.

2. علي دواني، زندگاني زعيم بزرگ عالم تشيع آيت الله بروجردي، تهران: نشر مطهر، 1372، ، ص 121.

3. حسين فرزانه پور، اجتهاد و توسعه انديشه سياسي، كيهان فرهنگي، بهمن 1379، شماره 172، ص 38.

4. جمال الدين محمدبن مكرم ابن منظور،لسان العرب، ج 3، قم: نشر ادب الحوزه، 1363، ص 135.

5. مرتضي مطهري، خاتميت، تهران: صدرا، 1374، ص 107.

6. محمد ابراهيم جناتي، ادوار اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامي، تهران: سازمان انتشارات كيهان، 1372، ص 416.

7. حسين فرزانه پور، پيشين، ص 38.

8. محمدحسن رجبي، پيشين، صص 260و267.

9. امام خميني قدس سره، ولايت فقيه، بي جا: بي نا، 1356، ص 5،7،151،173.

10. امام خميني قدس سره، صحيفه نور، ج 21، پيشين، ص 98.

11. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 52،تهران: دارالكتب اسلاميه، 1363، ص 122.

12. ابراهيم شفيعي سروستاني، شيعه، انتظار وظايف منتظرات، نشريه موعود، ش 28، مهر و آبان 1380، ص 47.

13. اسماعيل شفيعي سروستاني، گستره و كاركرد موضوع مهدويت، نشريه موعود، ش 27، مرداد و شهريور 1380، ص 4.

14. محمدرضا اخگري، ولايتيهاي بي ولايت، تهران: محمدرضا اخگري، 1367، ص 28.

15. همان، ص 35.

16. امام خميني قدس سره، ولايت فقيه، پيشين، ص 80.

17. محمد بن حسن حرعاملي، وسائل الشيعه، ج 11، بيروت: دار احياء التراث العربي، 1401ق، كتاب جهاد، باب 13، صص 41-35.

18. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 52، پيشين، ص 322.

19. همان، باب خصال ياران مهدي، صص 392-309.

20. امام خميني قدس سره، صحيفه امام، ج 2، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني قدس سره، 1378، ص 14.

21. امام خميني قدس سره ولايت فقيه، پيشين، ص 87.

22. امام خميني قدس سره، صحيفه نور، ج 2، پيشين، ص 28.

23. محمد كليني، اصول كافي ج 1، ترجمه جواد مصطفوي، تهران: دفترنشر فرهنگ اهل بيت عليه السلام، بي تا، ص 47.

24. امام خميني قدس سره ولايت فقيه، پيشين، صص 83 و 85.

25. امام خميني قدس سره، صحيفه نور، ج 18، پيشين، ص 195.

26. جمهوري اسلامي، 28/8/1379.

27. امام خميني قدس سره، صحيفه نور، ج 12، پيشين، ص 207.